داستان های جذاب و خواندنی
قالب وبلاگ
نويسندگان
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان داستان های جذاب و خواندنی و آدرس mahdi128.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





 

تا حالا دقت کردین , دقت کردین طنز , مطالب خند دار

تا حالا دقت کردین وقتی تو ی مخمسه ای هستین قضیه خیلی پیچیده ب نظر میرسه و خیلی سخت

اما وقتی ازش خلاص میشین می بینی همچین مالی هم نبوده

 

تا حالا دقت کردین, دقت کردین طنز

 

تا حالا دقت کردین هر چی رو ممنوع می کنند مردم بیشتر استقبال می کنند تا امتحانش کنند؟

 

تا حالا دقت کردین, دقت کردین طنز

 

تا حالا دقت کردین وقتی دنباله یه سی دی میگردین اون سی دی آخر همیشه سی دی مورد نظر شماست؟

 

تا حالا دقت کردین, دقت کردین طنز

 

تا حالا دقت کردین کار های بد و اشتباه ادم 10 برابر کار های خوب و درست ادم به چشم میاد؟

 

تا حالا دقت کردین, دقت کردین طنز

 

تا حالا دقت کردین توی کتاب داستانا اصلا دست شویى نمیرن ؟ ( چه وضعشه آخه!)


برچسب‌ها:
ادامه مطلب
[ یک شنبه 7 مهر 1392برچسب:, ] [ 16:34 ] [ مهدی رضایی ]

درس خواندن, اشعار طنز و خنده دار, دانشگاه

    توي خانه انگار ، پدرم بود که گفت : درس را خوب بخوان
    درس را خوب بفهم : بلکه چيزي بشوي، درس را ول نکنيم
    چه کشنده است اين درس
    چه خوش است دانشگاه ، سال بالايي ها چه صفايي دارند.
    همه شان سنواتي
    مدتش افزون باد
    من نديدم همه شان ،بي گمان ، همه بيش از ده ترم است
    که همينجا ماندند
    همگي مي دانند که تقلب خوب است
    و ميانترم هميشه دو در است
    اصل خانم بابایی ست
    اصل پايان ترم است
    توي برگ کسي ، مسئله حل بشود ، همگي باخبرند
    دمشان گرم بابا!
    سال بالاي ها درس را مي فهمند
    ول نکردندش ما نيز درس را ول نکنيم.


برچسب‌ها:
[ جمعه 5 مهر 1392برچسب:, ] [ 14:20 ] [ مهدی رضایی ]
2 نظر

 

طنز روزهای مدرسه, تقلب, مدیر مدرسه

خارج از مدرسه (کافه)
تقلب (چشمهایم برای تو)
روز امتحان (روز واقعه)
زنگ زیست (معنی عشق)
کیف مدرسه (محموله)
اولین کسی که معلم از او میپرسد (قربانی)
نگاه دانش آموز به معلم (میخواهم زنده بمانم)
معلمان مدرسه (جنگجویان کوهستان)
زنگ تفریح (حمله به توالت)
مدیر مدرسه (پدر سالار)
پنج شنبه (خانه دوست کجاست)
جلسه معلمان (نقشه قتل دانش آموز)
میز آخر (بهشت پنهان)
پای تخته (قتلگاه)
ورود مدیر مدرسه (تشریفات نظامی)
کارنامه های تجدیدی (سالهای دور از خانه)
تعطیلات مدرسه (روزهای خوشبختی)
نمره ۲۰ (آرزوی محال)
گرفتن تقلب از دست دانش آموز (بازی دیگر تمام است)
امتحان شهریور (شانس زندگی)
فضول کلاس (کارآگاه ویژه)
معلم در خواب دانش آموز (شبهی در تاریکی)
بردن کارنامه به خانه(نبودن سر بر تن)
شب امتحان (وصیت نامه)
قبولی شهریور (بازگشت به خانه)
تقلب کردن (بی تو هرگز)
زنگ کلاس (دیدار ارواح)
مدرسه (چوبه دار)
زنگ ورزش (امید دانش آموز)


برچسب‌ها:
[ جمعه 5 مهر 1392برچسب:, ] [ 14:20 ] [ مهدی رضایی ]
1 نظر

 ترول های جدید و خنده دار , عکس های خنده دار


برچسب‌ها:
[ جمعه 5 مهر 1392برچسب:, ] [ 14:18 ] [ مهدی رضایی ]

مطالب خنده دار, طنز دخترانه, کل کل دختر و پسرا


برچسب‌ها:
[ جمعه 5 مهر 1392برچسب:, ] [ 14:14 ] [ مهدی رضایی ]

مطالب خنده دار, طنز جدید, گارسون

گارسون: چه میل دارید؟ آب میوه؟ سودا؟ شکلات؟ مایلو (شیر شکلات)؟ یا قهوه؟
مشتری: لطفا یک چای

گارسون: چای سیلان؟ چای گیاهی؟ چای بوش؟ چای بوش و عسل؟ چای سرد یا چای سبز؟
مشتری: سیلان لطفا

گارسون: چه جور میل دارید؟ با شیر یا بدون شیر؟
مشتری: با شیر لطفا

گارسون: شیر؟ پودر شیر یا شیر غلیظ شده؟
مشتری: شیر لطفا

گارسون: شیر بز، شیر شتر یا شیر گاو؟
مشتری: لطفا شیر گاو.

گارسون: شیر گاوهای مناطق قطبی یا شیر گاوهای آفریقایی؟
مشتری: فکر کنم چای بدون شیر بخورم.

گارسون: با شیرین کننده میل دارید یا با شکر یا با عسل؟ ..
مشتری: با شکر.

گارسون: شکر چغندر قند یا شکر نیشکر؟
مشتری: با شکر نیشکر لطفا

گارسون: شکر سفید، قهوه ای یا زرد؟
مشتری: لطفا چای را فراموش کنید فقط یک لیوان آب به من بدهید

گارسون: آب معدنی یا آب بدون گاز؟
مشتری: آب معدنی

گارسون: طعم دار یا بدون طعم؟
مشتری: ترجیح میدم از تشنگی بمیرم!
.....


برچسب‌ها:
[ چهار شنبه 20 شهريور 1392برچسب:, ] [ 22:18 ] [ مهدی رضایی ]
5 نظر

 فک و فامیله داریم, جوک, مطالب طنز خنده دار

وقت خواب :
بابام : گوشیرو کجا گذاشتی ؟
مامانم : بالا سرت !
بابام : چرا بالا سر خودت نذاشتی ؟
مامانم : چونکه سرطانزاست . . . !
یعنی عشق میچکه ها !
فک و فامیله داریم ؟

به بابام میگم میخوام برم سمت گیاهخواری ! نظرت چیه ؟!
بابام : آفرین پسرم خیلی هم خوبه مگه تو چیت از بـُز کمتره !!
فک و فامیله داریم ؟

مامانم به داداشم گفت برو خیارو گوجه و بادمجون بگیر .
داداشم رفت و اومد جای بادمجون پنیر گرفت .
مامانم گفت : چرا پنیر گرفتی ؟
داداشم : قلم سوم یادم رفت ، گفتم چون کنار خیار و گوجه همیشه پنیر میخوریم شاید پنیر باشه !
حالا مامانم بدتر از داداشم : کاش حدأقل یاد سالاد میافتادی کاهو میگرفتی
فک و فامیله داریم ؟

بابام یه مرغ مینا خریده ، نره ، بهش میگه مرغ سینا
فک و فامیله داریم ؟

یکی از فامیلامون ( دختر ) یک سال مالزی بود ، بعد دو سال رفت کانادا ، تنهام زندگی میکنه . واسه تعطیلات برگشته ایران . خواست بره کیش با دوستش ، باباش اجازه نداد ! گفت نمیذارم تنها بری مسافرت !


برچسب‌ها:
ادامه مطلب
[ چهار شنبه 20 شهريور 1392برچسب:, ] [ 22:16 ] [ مهدی رضایی ]
2 نظر

جملات بزرگان, مطالب آموزنده, جملات آموزنده

آموخته ام ..... كه گاهی تمام چیزهایی كه یك نفر می خواهد فقط دستی است برای گرفتن دست او ، وقلبی است برای فهمیدن وی .

آموخته ام ...... كه راه رفتن كنار پدرم در یك شب تابستانی در كودكی ، شگفت انگیز ترین چیز در بزر گسالی است.

آموخته ام ....... بهترین كلاس درس دنیا كلاسی است كه زیر پای پیر ترین فرد دنیاست.

آ‌موخته ام ....... وقتی كه عاشقید عشق شما در ظاهر نیز نمایان می شود .

آموخته ام ..... تنها كسی كه مرا در زندگی شاد می كند كسی است كه به من می گوید : تومرا. شاد كردی

آموخته ام .....داشتن كودكی كه درآغوش شما به خواب رفته زیباترین حسی است كه در دنیا وجود دارد.

آموخته ام ...... كه مهربان بودن بسیار مهم تر از درست بودن است .

آمو خته ام ...... كه هرگز نباید به هدیه ای از طرف كودكی ( نه ) گفت .

آموخته ام .... كه همیشه برای كسی كه به هیچ عنوان قادر به كمك كردنش نیستم دعا كنم .

آموخته ام ..... كه مهم نیست كه زندگی تا چه حد از شما جدی بودن را انتظار دارد ،‌ همه ما احتیاج به دوستی داریم كه لحظه ای با وی به دور از جدی بودن باشیم .

آموخته ام ...... كه زندگی مثل یك دستمال لوله ای است هر چه به انتهایش نزدیكتر می شویم سریعتر حركت می كند .

آموخته ام ..... كه پول شخصیت نمی خرد .

آموخته ام ...... كه تنها اتفاقات كوچك روزانه است كه زندگی را تماشایی می كند .

آموخته ام ..... كه خداوند همه چیز را در یك روز نیافرید .پس چه چیز باعث شد كه من بیاندیشم می توانم همه چیز را در یك روز به دست بیاورم .

آموخته ام ...... كه چشم پوشی از حقایق آنها را تغییر نمی دهد .

آموخته ام .... كه این عشق است كه زخمها را شفا می دهد نه زمان .

آموخته ام ..... كه وقتی با كسی روبرو می شویم انتظار لبخندی از سوی ما را دارد .

آموخته ام ...... كه هیچ كس در نظر ما كامل نیست تا زمانی كه عاشق بشویم .

آموخته ام ..... كه زندگی دشوار است اما من از او سخت ترم .

آموخته ام ....... كه فرصتها هیچگاه از بین نمی روند ،‌بلكه شخص دیگری فرصت از دست داده ما را تصاحب خواهد كرد .

آموخته ام ....... كه آرزویم این است قبل از مرگ مادرم یكبار به او بیشتر بگوییم دوستش دارم .

آموخته ام ...... كه لبخند ارزانترین راهی است كه می شود با آن نگاه را وسعت داد.

آموخته ام ..... كه نمی توانم احساسم را انتخاب كنم اما می توانم نحوه بر خورد با آنرا انتخاب كنم.

آموخته ام ..... كه همه می خواهند روی قله كوه زندگی كنند ، اما تمام شادی ها و پیشرفتها وقتی رخ می دهد كه در حال بالا رفتن از كوه هستید .

آموخته ام ..... بهترین موقعیت برای نصیحت در دو زمان است : وقتی كه از شما خواسته می شود،‌ وزمانی كه درس زندگی دادن فرا می رسد .

آموخته ام ..... كه كوتاهترین زمانی كه من مجبور به كار هستم ، بیشترین كارها و وظایف را باید انجام دهم.


برچسب‌ها:
[ چهار شنبه 20 شهريور 1392برچسب:, ] [ 22:11 ] [ مهدی رضایی ]
3 نظر

سخن بزرگان, جملات قصار, سخنان زیبا

دوستی مثل سیمان خیسه ، که هر قدر بمونی رفتنت سخت می شه ، اگر هم بری جای پات برای همیشه باقی می مونه.
♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣
    او را گرفتند به جرم چیدن یک شاخه گل زیرا دستانش بوی گل می داد، وهیچ وقت فکر نکردند شاید گلی کاشته باشد.
♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣
    تو می ری و من فقط نگاهت میکنم تعجب نکن که چرا گریه نمی کنم بی تو یک عمر فرصت برای گریستن دارم ،اما برای تماشای تو همین یک لحظه باقیست.
♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣
    می دونی قشنگی راه رفتن زیر بارون چیه ؟اینه که هیچ کس نمی تونه اشکاتو ببینه!


برچسب‌ها:
ادامه مطلب
[ یک شنبه 17 شهريور 1392برچسب:, ] [ 10:27 ] [ مهدی رضایی ]
8 نظر

 

 جملات خواندنی, عشق و عاشقی

بر لب جویی و در کنار کسی که دوستش داشتم نشسته بودم. کف دستش را در جوی فرو برد و آن را بیرون آورده و به من نشان داد و گفت: آبی که کف دستم جای گرفته میبینی؟این نشانه عشق من است!

 

و به راستی چنین بود...مادامیکه دستانمان را با دقت باز نگه داریم آب در کف دستها باقی میماند.اما اگر انگشتانمان را سفت و سخت به هم بچسبانیم و و سعی کنیم که آبها را به اجبار در دستهایمان نگه داریم یک قطره آب هم در کف دستهایمان باقی نمی ماند.

 

اینست بزرگترین اشتباهی که مردم در هنگام عاشق شدن مرتکب میشوند...آنها میخواهند عشق را به اجبار حفظ کنند...به او امر کنند ...از او انتظار دارند...او را محدود میکنن...

 

بدینگونه است که عشقشان همچون همان آبها با کوچکترین تکانی از بین میرود و نابود میشود...

 

عشق باید آزاد باشد ...شما نمیتوانید طبیعت عشق را تغییر دهید...

 

اگر کسی را دوست دارید اجازه بدهید آزاد باشد...او را زندانی افکار و عقاید خود نکنید...

 

بدهید اما انتظار گرفتن نداشته باشید....

 

متقاعد کنید اما امر نکنید...

حفظ کنید اما اسیر نکنید...

خواهش کنید اما دستور ندهید...


برچسب‌ها:
[ یک شنبه 17 شهريور 1392برچسب:, ] [ 10:24 ] [ مهدی رضایی ]

 

داستان,داستان کفن دزد,داستان کوتاه کفن دزد

آورده اند که کفن دزدی در بستر مرگ افتاده بود،پسر خویش را فراخواند، پسر به نزد پدر رفت گفت ای پدر امرت چیست ؟پدر گفت ،پسرم من تمام عمر به کفن دزدی مشغول بودم و همواره نفرین خلقی بدنبالم بود اکنون که در بستر مرگم و فرشتهءمرگ را نزدیک حس میکنم بار این نفرین بیش از پیش بردوشم سنگینی میکند.از تو میخواهم بعد از مرگم چنان کنی که خلایق مرا دعا کنند و از خدای یکتا مغفرت مرا خواهند. ..

پسر گفت ای پدر چنان کنم که میخواهی و از این پس مرد و زن را به دعایت مشغول سازم

‫پدر همان دم جان به جان آفرین تسلیم کرد.

‫از فردا پسر شغل پدر پیشه کرد با این تفاوت که کفن از مردگان خلایق می دزدید و چوبی در شکم آن مردگان فرو مینمود وازآن پس خلایق میگفتند خدا کفن دزد اول را بیامرزد که فقط میدزدید وچنین بر مردگان ما روا نمیداشت.


برچسب‌ها:
[ یک شنبه 17 شهريور 1392برچسب:, ] [ 10:22 ] [ مهدی رضایی ]
1 نظر

 

عشق, زندگی, ارامش

حضورت هدیه ای برای جهان است...
تو بی نظیری و بی همتا هستی...
زندگی ات میتواند همانی باشد که میخواهی...
روز هارا دریاب و در لحظه ها زندگی کن...

 

..............................................................

 

هیچ چیز بیهوده تر از این نیست که انرزی ات را صرف نگرانی کنی...
هر چه بیش تر خودت را درگیر مشکل کنی ان مشکل سخت تر میشود...
مسایل را خیلی جدی نگیر...
زندگی ات را با ارامش سپری کن نه با افسوس...

 

..............................................................



در باره ی ثروتمند شدن فکر کن:
وقت طلاست, سلامتی ثروت است و عشق,گنج...

 

..............................................................

 

از مسیر هایی که قبلا هرگز نرفته ای ...
یا مسیر هایی که هرگز دوباره فرصت گذر از انها را نخواهی داشت,
عبور کن...زندگی راهنمای سفر نیست که ان را دنبال کنی..
زندگی ماجرایی است که باید ان را بپذیری...

 

..............................................................

 

تو بی نظیری,بی همتایی, یک شاهکاری...
پس خوشحال باش و جشن بگیر!!!!
نگذار بی نظیر بودنت باعث خجالتت شود...
کسی به غیر از شکوه و عظمتی که هستی نباش.
هر ستاره ای برای اسمان مهم است...

 

..............................................................

 

راهی برای سپری کردن روزت پیدا کن .
مطمئن شو مکانی خصوصی داری,
که میتوانی برای دور شدن از همه ی این مشکلات به انجا پناه ببری...
مکانی ارامش بخش در میان همه ی گرفتاری هاااا!

 

..............................................................

 

به یاد داشته باش که ذره ای عشق راهی طولانی میپیماید...
به یاد داشته باش که عشق فراوان تا ابدیت خواهد رفت...
به یاد داشته باش که دوستی سرمایه گذاری عاقلانه ای است...
گنجینه های زندگی بودن انسان ها در کنار یکدیگر است!!

 

..............................................................

 

تاریک ترین لحظات بهترین زمان برای دیدن ستاره هاست..
روحیه ات را حفظ کن,متوجه خواهی شد که خوش بینی شادی بخش است...
عاقل ترین اشخاص روی زمین کسانی هستند که به جای یاد اوری نگرانی های خود,
به راحتی موهبت هایی که به انان داده شده است ,به یاد میاورند..

 

..............................................................

 

درک کن که هرگز خیلی دیر نیست...
کار های معمولی را به روشی فوق العاده انجام بده,
سالم,پر امید و شادمان باش .
زمانی اختصاص بده تا هر چه میخواهی ارزو کنی
و حتی برای یک لحظه هی فراموش نکن که چه قدر بی نظیر و بی همتا هستییی...


برچسب‌ها:
[ جمعه 15 شهريور 1392برچسب:, ] [ 10:29 ] [ مهدی رضایی ]
6 نظر

وقتی که قلب هایمان كوچك تر از غصه هایمان میشود،
وقتی نمیتوانیم اشک هایمان را پشت پلك هایمان مخفی كنیم
و بغض هایمان پشت سر هم میشكند ...

 

مطالب خواندنی, قلب, دانه های اشک

وقتی احساس میكنیم
بدبختیها بیشتر از سهم مان است
و رنج ها بیشتر از صبرمان ...

 

وقتی امیدها ته میكشد
و انتظارها به سر نمیرسد ...
 

وقتی طاقتمان تمام میشود
و تحمل مان هیچ ...

 

مطالب خواندنی, قلب, دانه های اشک

 

آن وقت است كه مطمئنیم به تو احتیاج داریم
و مطمئنیم كه تو
فقط تویی كه كمكمان میكنی ...

 

آن وقت است كه تو را صدا میكنیم
و تو را میخوانیم ...

 

مطالب خواندنی, قلب, دانه های اشک

 

آن وقت است كه تو را آه میكشیم
تو را گریه میكنیم ...
و تو را نفس میكشیم ...

 

وقتی تو جواب  میدهی،
دانه دانه  اشکهایمان را پاك میكنی ...
و یكی یكی غصه ها را از دلمان برمیداری ...

 

مطالب خواندنی, قلب, دانه های اشک

 

گره تك تك بغض هایمان را باز میكنی
و دل شكسته مان را بند میزنی ...

سنگینی ها را برمیداری
و جایش سبکی میگذاری و راحتی ...

بیشتر از تلاشمان خوشبختی میدهی
و بیشتر از حجم لب هایمان، لبخند ...

 

مطالب خواندنی, قلب, دانه های اشک

 

خواب هایمان را تعبیر میكنی،
و دعاهایمان را مستجاب ...

 

مطالب خواندنی, قلب, دانه های اشک

 

آرزوهایمان را برآورده می کنی ؛
قهرها را آشتی میدهی
و سختها را آسان
تلخ ها را شیرین میكنی
و دردها را درمان

 

مطالب خواندنی, قلب, دانه های اشک

 

ناامیدی ها، همه امید میشوند
و سیاهی ها سفیدسفید ...

 

مطالب خواندنی, قلب, دانه های اشک

 


برچسب‌ها:
[ جمعه 15 شهريور 1392برچسب:, ] [ 10:28 ] [ مهدی رضایی ]

معنی زن بودن, من کی هستم, آگهی وفا

من دوشیزه مکرمه هستم
وقتی زن ها روی سرم قند می سابند و همزمان قند توی دلم آب می شود

من مرحومه مغفوره هستم
وقتی زیر یک سنگ سیاه گرانیت قشنگ خوابیده ام

من همسری مهربان و مادری فداکار هستم
وقتی شوهرم برای اثبات وفاداری اش آگهی وفات مرا
در صفحه اول پرتیراژترین روزنامه شهر به چاپ می رساند

من ضعیفه هستم
وقتی ریش سفیدهای فامیل می خواهند از برادر بزرگم حق ارثم را بگیرند

من بی بی هستم
ازوقتی نوه و  نتیجه هایم تیک تیک از من عکس می گیرند


برچسب‌ها:
ادامه مطلب
[ پنج شنبه 14 شهريور 1392برچسب:, ] [ 18:34 ] [ مهدی رضایی ]
3 نظر

 

قطره عشق, جملات خواندنی, عشق

قطره؛ دلش دریا می خواست
خیلی وقت بود که به خدا خواسته اش رو گفته بود
هر بار خدا می گفت :  “از قطره تا دریا راهیست طولانی، راهی از رنج و عشق و صبوری، هر قطره را لیاقت دریا نیست!  “
قطره عبور کرد و گذشت
قطره پشت سر گذاشت
قطره ایستاد و منجمد شد
قطره روان شد و راه افتاد
قطره از دست داد و به آسمان رفت
و قطره؛ هر بار چیزی از رنج و عشق و صبوری آموخت
تا روزی که خدا به او گفت : امروز روز توست، روز دریا شدن!
خدا قطره را به دریا رساند
قطره طعم دریا را چشید
طعم دریا شدن را
اما؛ روزی دیگر قطره به خدا گفت: از دریا بزرگ تر هم هست؟
خدا گفت : هست!
قطره گفت : پس من آن را می خواهم
بزرگ ترین را، و بی نهایت را !
پس خدا قطره را برداشت و در قلب آدم گذاشت و گفت : اینجا بی نهایت است!
و آدم عاشق بود، دنبال کلمه ای می گشت تا عشق را درون آن بریزد
اما هیچ کلمه ای توان سنگینی عشق را نداشت
آدم همه ی عشقش را درون یک قطره ریخت
قطره از قلب عاشق عبور کرد!
و وقتی که قطره از چشم عاشق چکید. خدا گفت :
“حالا تو بی نهایتی، زیرا که عکس من در اشــک عــاشق است!  “


برچسب‌ها:
[ پنج شنبه 14 شهريور 1392برچسب:, ] [ 18:33 ] [ مهدی رضایی ]
صفحه قبل 1 ... 24 25 26 27 28 ... 54 صفحه بعد
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

یاد بگیر ، قدر هر چیزی را که داری بدانی، قبل از آنکه روزگار به تو یادآوری کند که: می بایست قدر چیزی را که داشتی، میدانستی ...
آبان 1394 تير 1394 خرداد 1394 ارديبهشت 1394 فروردين 1394 بهمن 1393 دی 1393 آذر 1393 آبان 1393 مهر 1393 شهريور 1393 مرداد 1393 تير 1393 خرداد 1393 ارديبهشت 1393 فروردين 1393 اسفند 1392 بهمن 1392 دی 1392 آذر 1392 آبان 1392 مهر 1392 شهريور 1392 مرداد 1392 تير 1392 خرداد 1392 ارديبهشت 1392
امکانات وب