داستان های جذاب و خواندنی | ||
|
مرد جوانی که می خواست راه معنویت را طی کند به سراغ استاد رفت. استاد خردمند گفت: تا یک سال به هر کسی که به تو حمله کند و دشنام دهد پولی بده.
برچسبها:
دوست دیرینه اش در وسط میدان جنگ افتاده ، می توانست بیزاری و نفرتی که از جنگ تمام وجودش را فرا گرفته ، حس کند.سنگر آنها توسط نیروهای بی وقفه دشمن محاصره شده بود. برچسبها:
· اگه میخوای راحت باشی کمتر بدون و اگه میخوای خوشبخت باشي بیشتر بخون
· تا پایان کار از موفقیت در ان با کسی صحبت نکن
· برای حضور در جلسات حتی یک دقیقه هم تاخیر نکن
· قبل از عاشق شدن ابتدا فکر کن که آیا طاقت دوری .جدایی و سختی را داری یا نه ؟؟؟
· سکوت تنها پاسخی است که اصلا ضرر ندارد.
· نصیحت کردن فقط زمانی اثر دارد که 2 نفر باشید.
· در مورد همسر کسی اظهار نظر نکن نه مثبت نه منفی.
· نوشیدنی های داخل لیوان و یا فنجان را تا آخر ننوش.
· دراختلاف خانوادگی حتی اگر حق با تو است شجاع باش وتواز همسرت عذر خواهی کن.
· برای کودکان اسباب بازی های جنگی هدیه نبر.
· نه آنقدرکم بخور که ضعیف شوی ونه آنقدر زیاد بخور که مریض شوی.
· بدترین شکل دل تنگی آن است که در میان جمع باشی وتنها باشی.
· شخص محترمی باش وبدون اطلاع به خانه ومحل کار کسی نرو.
· وجدانت را گول نزن چون درستی ونادرستی کارت رابه تو اعلام می کند.
· موقع عطسه کردن حتما از دیگران فاصله بگیر واز دستمال استفاده کن ولی با تمام وجود عطسه کن.
· عاشق همسرت باش تا بهشت را ببینی.
· کثیف نکن اگر حوصله تمیز کردن نداری.
· بخشیدن خطای دیگران بسیار قشنگ است تجربه کردنش را به تو پیشنهادمیکنم.
· همه جا از همسرت تعریف وتمجید کن حتی در جهنم.
· با کارمندانت مهربان ولی قاطع باش.
· غرور کسی رو نشکن چون مثل شیشه ی شکسته برای تو خطر آفرین است.
· عمل خلاف را نه تجربه کن نه تکرار.
· باشجاعت اقرار کن که اشتباه کردی.
منبع:kocholo.org برچسبها:
دل آدم ...چه گرم می شود گاهی ساده... به یک دلخوشی کوچک...
به یک احوالپرسی ساده...
... به یک گوش دادن خالی ...بدون داوری!
به یک دعوت کوچک به صرف یک فنجان چای !
به یک غافلگیری:به یک خوشحال کردن کوچک ...
به لبخند!
و ما چه بی رحمانه این دلخوشی های کوچک و ساده را از هم هم دریغ میکنیم و تمام محبت و دوست داشتن مان را گذاشته ایم کنار تا به یک باره همه آنها را پس از مرگ نثار هم کنیم برچسبها:
با خود پیمان ببندید
با خود پیمان ببندید
باخود پیمان ببندید
با خود پیمان ببندید
با خود پیمان ببندید
با خود پیمان ببندید
با خود پیمان ببندید
با خود پیمان ببندید
با خود پیمان ببندید
با خود پیمان ببندید برچسبها:
یه وقتایی... حتی حوصله ی خودتم نداری چه برسه به دیگران!
"پس لبخند بزن، شاید فردا روزِ بدتری باشه..." برچسبها: راهبی چراغ به دست داشت و در روز روشن در کوچه ها و خیابانهای شهر دنبال چیزی میگشت. کسی از او پرسید: با این دقت و جدیت دنبال چه میگردی، چرا در روز روشن چراغ به دست گرفتهای؟ برچسبها:
روزی روزگاری زنی در کلبه ای کوچک زندگی می کرد. این زن همیشه با خداوند صحبت می کرد و با او به راز و نیاز می پرداخت. روزی خداوند پس از سالها با زن صحبت کرد و به زن قول داد که آن روز به دیدار او بیاید. زن از شادمانی فریاد کشید، کلبه اش را آماده کرد و خود را آراست و در انتظار آمدن خداوند نشست! چند ساعت بعد در کلبه او به صدا درآمد! زن با شادمانی به استقبال رفت اما به جز گدایی مفلوک که با لباسهای مندرس و پاره اش پشت در ایستاده بود، کسی آنجا نبود! زن نگاهی غضب آلود به مرد گدا انداخت و با عصبانیت در را به روی او بست. دوباره به خانه رفت و دوباره به انتظار نشست!
برچسبها: در بنی اسرائیل مردی نیکوکار زندگی می کرد و دارای باغی بود که در آن انواع درختان و محصولات دیگر وجود داشت. برچسبها: سرگرمی ام شده گرفتنِ فال حافظ و من خسته از جواب های تکراری :
متنهای عاشقانه
تــو هم تلخ بودی
متنهای عاشقانه
تو را مثل قانون…
متنهای عاشقانه
بی پناهی یعنی
متنهای عاشقانه
بدترین درد اینه که ،
متنهای عاشقانه
دلت را هنـــگــامــی غم مـی گیــرد
متنهای عاشقانه
به خـــــــدا
متنهای عاشقانه
تـَـخــتـے ڪہ هـَـر شـَـبــ،
متنهای عاشقانه
برای کشتن کسی که توی دلت زندست باید روزی هزار بار بمیری . . .
متنهای عاشقانه
اگــــــــر مـــے بــیــنــــے هــنـــــــوز تــنــهــــــام …
متنهای عاشقانه
از همان روزی که “پایت” را از زندگی ام پس کشیدی
متنهای عاشقانه
روزهای تعطیل سخت تر میگذرند!
متنهای عاشقانه
چـتـرتــــ را بگــــیر . . .
متنهای عاشقانه
” ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﯼ؟ “ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻣﯿﺸﻪ
متنهای عاشقانه
شـک نـدارم سـفـره ی دلـم را ڪــﮧ وا ڪـنم هـمــ ﮧ سـیـر مــے شـونـد …!
متنهای عاشقانه
ﺗﻨﻬﺎ کسی که ﺗﻮ ﺯﻧﺪﮔﻴﻢ ﺑﻬﻢ ﭘﺎ ﺩﺍﺩ غم ﺑﻮﺩ
متنهای عاشقانه
متنهای عاشقانه
لــبــخــنــد بـــزن…!
متنهای عاشقانه
مُحـــتـآج
متنهای عاشقانه
بگذار سر به سینه ی من تا بگویمت
متنهای عاشقانه
ﻧﺨﺴﺖ ﺛﺎﻧﯿﻪﻫﺎ
متنهای عاشقانه
گاهی دلم برای گوشهایم می سوزد
متنهای عاشقانه
حرفها سه دسته اند :
متنهای عاشقانه
نوازشگر خوبی نبودی
متنهای عاشقانه
همیشه بهت میگفتم دلم میخواد خوشحالت کنم ،
متنهای عاشقانه
باشــی یــا نباشــی .. ایــن شب ســـر میشـــود !
متنهای عاشقانه
اگه کسی گریه میکنه به خاطر این نیست که ضعیفه،
متنهای عاشقانه
ﺩﺭﺩ ﯾﻌﻨـﯽ : برچسبها:
هنوز هم بعد از این همه سال، چهرهی ویلان را از یاد نمیبرم. در واقع، در طول سی سال گذشته، همیشـه روز اول مـاه کـه حقوق بازنشستگی را دریافت میکنم، به یاد ویلان میافتم … برچسبها:
روزی بزرگان ایرانی وموبدان زرتشتی از کوروش بزرگ خواستند که برای ایران زمین نیایش کند و ایشان اینگونه فرمود :
پس از اتمام نیایش عده ای در فکر فرو رفتند و از شاه ایران پرسیدند که چرا این گونه نیایش نمودید؟!
دیگری اینگونه گفت : برای جلوگیری از هجوم بیگانگان نیایش می کردید !
عده ای دیگر گفتند : برای جلوگیری از سیلهای خروشان نیایش می کردید !
وهمینگونه پرسیدند وبه همین ترتیب پاسخ شنیدند...
کوروش تبسمی نمود و این گونه پاسخ داد :
پس بیاییم از کسانی شویم که به راست گویی روی آورند ودروغ را از سرزمینمان دور سازیم که هر عمل زشتی صورت گیرد ، اولین دلیل آن دروغ است...
صداقت، نخستین بخش كتاب عشق است... توماس جفرسون برچسبها:
روزی کشاورزی متوجّه شد ساعتش را در انبار علوفه گم کرده است. برچسبها: مرد جوانی وسط شهری ایستاده بود و ادعا میکرد که زیبا ترین قلب را در آن شهر دارد. جمعیت زیادی گرد آمدند.قلب او کاملا سالم بود و هیچ خدشه ای بر آن وارد نشده بود. پس همه تصدیق کردند که قلب او به راستی زیباترین قلبی است که تا کنون دیده اند . مرد جوان، در کمال افتخار با صدایی بلندتر به تعریف از قلب خود پرداخت. ناگهان پیر مردی جلوی جمعیت آمد و گفت: اما قلب تو به زیبایی قلب من نیست . مرد جوان و بقیه جمعیت به قلب پیر مرد نگاه کردند. قلب او با قدرت تمام میتپید، اما پر از زخم بود. قسمتهایی از قلب او برداشته شده و تکههایی جایگزین آن شده بود. اما آنها به درستی به درستی جاهای خالی را پر نکرده بودند و گوشههایی دندانه دندانه در قلب او دیده میشد. در بعضی نقاط شیارهای عمیقی وجود داشت که هیچ تکه ای آنها را پر نکرده بود. مردم با نگاهی خیره به او مینگریستند. و با خود فکر میکردند این پیر مرد چطور ادعا میکند که قلب زیبا تری دارد . مرد جوان به قلب پیر مرد اشاره کرد و با خنده گفت: تو حتما شوخی میکنی... قلبت را با قلب من مقاسیه کن. قلب تو، تنها مشتی زخم و خراش و بریدگی است. پیر مرد گفت: درست است قلب تو سالم به نظر میرسد، اما من هرگز قلبم را با قلب تو عوض نمیکنم. میدانی، هر کدام از این زخمها نشانگر انسانی است که من محبتم را به او داده ام، من بخشی از قلبم را جدا کردم و به او بخشیده ام. گاهی او هم بخشی از قلب خود را به من داده که به جای آن تکه بخشیده شده قرار داده ام. اما چون این تکهها مثل هم نبوده اند، گوشههایی دندانه دندانه در قلبم دارم که برایم عزیزند، چرا که یاد آور عشق میان دو انسان هستند. بعضیها از قلبم را به کسانی بخشیده ام. اما آنها چیزی از قلب خود به من نداده اند. اینها همین شیارهایی عمیق هستند. گرچه دردآورند، اما یادآور عشقی هستند که داشته ام امیدوارم که آنها هم روزی بازگردند و این شیارهای عمیق را با تکه ای که من در انتظارش بوده ام، پر کنند. حالا میبینی زیبایی واقعی چیست؟ مرد جوان بی هیچ سخنی ایستاد. در حالی که اشک از گونههایش سرازیر بود، به سمت پیر مرد رفت. از قلب جوان و سالم خود تکه ای بیرون آورد و با دستهای لرزان به پیر مرد تقدیم کرد . پیر مرد آن را گرفت و در قلبش جای داد و بخشی از قلب پیر و زخمیخود را جای زخم مرد جوان گذاشت . مرد جوان به قلبش نگاه کرد، دیگر سالم نبود، اما از همیشه زیباتر بود. عشق از قلب پیر مرد به قلب او نفوذ کرده بود برچسبها: دانشجویی پس از آنکه در درس منطق نمره نیاورد، به استادش پیغام زد که: "استاد، شما واقعا چیزی در مورد موضوع این درس می دانید؟"
استاد در جواب گفت: "بله حتما، در غیر اینصورت نمی توانستم یک استاد باشم."
دانشجو در ادامه نوشت: "بسیار خوب، من مایلم از شما یک سوال بپرسم. اگر جواب صحیح دادید، من نمره ام را قبول می کنم. در غیر اینصورت، از شما می خواهم به من نمره ی قبولی بدهید."
استاد قبول کرد و دانشجو پرسید: "آن چیست که قانونی است ولی منطقی نیست، منطقی است ولی قانونی نیست، و نه قانونی است و نه منطقی؟"
استاد پس از تامل طولانی نتوانست جواب بدهد و مجبور شد نمره ی قبولی درس را به دانشجو بدهد .
بعد از مدتی، استاد با شاگردش تلفنی تماس گرفت و جواب سوال را پرسید و شاگرد بلافاصله جواب داد: "استاد شما 63 سال دارید و با یک خانم 30 ساله ازدواج کرده اید که البته قانونی است ولی منطقی نیست. همسر شما یک معشوق 25 ساله دارد که منطقی است ولی قانونی نیست؛ و این حقیقت که شما به معشوق همسرتان نمره ی قبولی دادید در صورتی که باید آن درس را رد می شد نه قانونی است و نه منطقی."
برچسبها: |
|
[ طراحی : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |