داستان های جذاب و خواندنی | ||
|
مدت زیادی از زمان ازدواجشان میگذشت و طبق معمول زندگی فراز و نشیبهای خاص خودش را داشت. یک روز زن که از ساعتهای زیاد کار شوهر عصبانی بود و همه چیز را از هم پاشیده میدید، زبان به شکایت گشود و باعث ناامیدی شوهرش شد مرد پس از یک هفته سکوت همسرش، با کاغذ و قلمیدر دست به طرف او رفت و پیشنهاد کرد هر آنچه را که باعث آزارشان میشود را بنویسید و در مورد آنها بحث و تبادل نظر کنند. زن که گلههای بسیاری داشت بدون اینکه سرخود را بلند کند، شروع کرد به نوشتن. مرد پس از نگاهی عمیق و طولانی به همسر، نوشتن را آغاز کرد. یک ربع بعد با نگاهی به یکدیگر کاغذها را رد وبدل کردند. مرد به زن عصبانی و کاغذ لبریز از شکایت خیره ماند… اما زن با دیدن کاغذ شوهر، خجالت زده شد و به سرعت کاغذ خود را پاره کرد شوهرش در هر دو صفحه این جمله را تکرار کرده بود: "دوستت دارم عزیزم" منبع:asriran.com نظرات شما عزیزان:
آنقدرفریادهایم راسکوت کرده ام که اگربه چشمانم بنگرید.........
کر می شوید.......
این دل اگر کم است بگو سر بیاورم
یا امر کن که یک دل دیگر بیاورم خیلی خلاصه عرض کنم " دوست دارمت " دیگر نشد عبارت بهتر بیاورم!! ولادت آخرین شاخه گل باغچه ی امامت و ولایت بر شما عزیزان مبارک!!!!
سلام وبلاگ زیبایی داری برای افزایش بازدید وبلاگت میتنونی به آدرس زیر ثبتش کنی تا منم بتونم هر روز بهت سر بزنم ممنون
http://fabner.ner برچسبها: |
|
[ طراحی : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |